نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در گذشته آلات موسیقی در تعزیه، به سازهای بادی و كوبی منحصر می شد. سازهای رشته دار یا زهی و حتی بعضی از سازهای كوبی، همچون دف، دایره و دایره زنگی هم به علت ممنوعیت شرعی در تعزیه خوانی ها كاربرد نداشتند.

 

 

علی افسری نژاد.JPG

هر چند در پاره ای از شهرها و روستاهای ایران، به اقتضای وضع ویژه فرهنگی و مذهبی، احتمالاً از سازهای رشته دار و آلاتی همانند دف و دایره، آن هم گاهی، در برخی از تعزیه ها، سود می جستند، ولی به هر تقدیر، استفاده از سازهای یاد شده، جنبه تصادفی و استثنایی داشته است.

در شمار زیادی از شهرها و روستاهای ایران، عمده ترین و متداول ترین سازهای تعزیه، شیپور و طبل معمولی بود. در تعدادی از نواحی ایران، از سازهای دیگری مانند دهل، سنج، سرنا، نی و بعضی از سازهای محلی نیز بهره می بردند. از زمان ناصرالدین شاه به بعد در تكیه دولت و تكایای اعیان و اشراف، پاره ای از سازهای بادی اروپایی نظیر برگل، ترومپت پیستون دار، قره نی و مانند آنها هم بر سایر سازها افزوده شد. تعزیه خوانان برخی از شهرها و روستاهای ایران، مخصوصاً مناطق اطراف تهران نیز تدریجاً سازهای فرنگی مثل بوگل، كه آن را به زبان عامیانه <بولگ> می نامیدند، به كار می گرفتند .

 

● سازهای بادی سنتی

▪ شیپور:

سازی از جنس برنج یا مس و بدون پیستون و از خانواده سازهای بادی است. این ساز، یك صدایی و نوایش بسیار بلند و رسا می باشد. با شیپور ساده، آهنگ ویژه ای را نمی شود نواخت. تنها با دمیدن در آن و كشش یا تقطیع نفس، می توان پنج تا شش حالت كلی غم انگیز یا ضربی و آشوب و جنگ به صدای آن داد.

در ایران، این ساز از روزگاران دیرین در جنگ ها و مراسم مذهبی كاربرد داشته و بیشتر از سایر سازها معمول بوده است. هیچ گونه ساز بادی ای به اندازه شیپور ساده در تعزیه خوانی ها متداول نبوده است. در هر شهر و روستایی كه تعزیه و شبیه خوانی برپا می شد، شیپور از مهم ترین و اساسی ترین سازهای تعزیه شمرده می شد. سازهای بادی دیگر، همچون كرنا، قره نی و امثال این ها، بیشتر جنبه تكمیلی و تشریفاتی داشتند.

▪ نی:

سازی است بادی كه آن را اغلب از نی و به صورت استوانه می سازند. لوله این ساز از هفت بند و شش گره تشكیل یافته است. از همین روی، ساز مزبور به <نی هفت بند> هم شهرت دارد. قطرش از ۵/۱ تا ۳ سانتی متر و طولش حدوداً ۳۰ تا ۷۰ سانتی متر است. شش سوراخ دارد كه ۵ سوراخ آن در یك طرف و سوراخی در سمت دیگر آن قرار دارد. نی از انواع سازهای بی زبانه می باشد. نی نواز، هوا را از دهانه لوله به درون آن می دمد و با باز و بسته كردن سوراخ ها با انگشتان هر دو دست، طول هوای داخل لوله را كم و زیاد می كند و در نتیجه صورت های زیر و بمی به وجود می آورد.

در تعزیه ها، در مواردی چند از جمله در فواصل خواندن آوازهای اندوهبار، نی زده می شد. نوای نی معمولاً با صدای ملایم شیپور و طبل همراه بود. مهم ترین كاربست نی در تعزیه <طفلان مسلم> بود. در این تعزیه، مانند چوپان موقع چراندن گوسفندان خویش، آهنگ های غمباری همانند دشتستانی، چوپانی و امیری نی می زد. از این رو، افرادی كه در این تعزیه، نقش چوپان را به عهده داشتند، می بایست نی زن نیز باشند.

▪ كرنا یا كرنای:

سازی است بادی و معمولاً فلزی. درازای آن ۲ تا ۷ متر است. سرش خمیده و به عصا شباهت داشته و لوله اش بدون سوراخ می باشد. صدای كرنا، خشن، گوش خراش و هراس انگیز است. در تعزیه ها از این ساز به هنگام نبرد، پیكار و تاخت و تاز اسب ها و برای ایجاد رعب، وحشت و آشوب سود می جسته اند. در ابتدای تعزیه و اعلام و فراخوانی و مبارزه خوانی هم كرنا را همراه با طبل و شیپور می نواختند.

▪ سرنا یا سورنای:

ساز بادی چوبی است مخروطی شكل. سرنای تعزیه دوزبانه و طول لوله اش تقریباً نیم متر است كه ۶ سوراخ در یك ردیف و سوراخی در عقب دارد. این ساز در بیشتر نواحی كشور، به خصوص در روستاها به كار می رود. در رقص های محلی، جشن های عروسی و احیاناً در مراسم عزاداری ماه محرم آن را همراه با دهل یا طبل می نوازند. در تعزیه خوانی ها، سورنا نواز با شیپورزن و طبال در نواختن آهنگ های غم انگیز یا نشاط بخش همراهی می كرده است.

● سازهای كوبی

▪ طبل:

سازی است كوبی و رزمی، كوچك تر از دهل و در اندازه های مختلف. تنه اش را از چوب و به شكل مخروط ناقص یا استوانه ای شكل می سازند و روی دو قاعده اش پوست می كشند. بعدها، طبل های فلزی هم ساخته شد. طبل را با دو چوب یا چوبك كه سرشان گره یا <توپوز> دارد، می نوازند. حدود تنوع صدای طبل به وسعت پوست و مخصوصاً مهارت نوازنده بستگی دارد. طبل نیز همانند شیپور، ساز اصلی و مهم تعزیه بوده است. طبل نوازها، جدا از این كه آواز تعزیه خوانان را با آواز همراهی می كنند، به هنگام سكوت یا حركت تعزیه خوانان و در فواصل آوازها با نواختن ضربات ملایم، آرام و متوالی به طبل، گذشت لحظه ها و زمان و گهگاه هم چونی حالات تعزیه خوان را مجسم می نمایند. كلاً طبل در نمایاندن تقطیع و تغییر صحنه ها در تعزیه، نقش مهم و اساسی داراست.

▪ دهل:

سازی است كوبه ای به شكل استوانه، نظیر طبل، اما بزرگ تر از آن. تنه اش از چوب و قطر دهانه اش تقریباً ۱ متر و ارتفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است. بر دو سطح دهانه آن پوست كشیده شده است. نوازندگان موقع دهل نوازی، آن را با تسمه ای كه به تنه اش وصل می باشد به گردن می آویزند.

دهل در جلوی شكم نوازنده به طور مایل قرار می گیرد و دو دهانه پوست كشیده آن به سوی پهلوی راست و چپ نوازنده است. نوازنده در دست راستش چوبی به شكل عصا، به اسم <كَجَك> و در دست چپ، تركه نازكی می گیرد و با آنها بر روی سطح پوستی دهل می كوبد. ارتفاع صدای چنین سازی، نامعین است.

▪ سنج یا صنج:

سازی است كوبی از دو صفحه یا سینی برنجی مدور كه درون آن كمی گرد است. سنج یكی از سازهای باستانی ایران بوده است كه در مراسم سوگواری های مذهبی و تعزیه به كار می آید. جهت نواختن آن، دو صفحه را به هم می كوبند یا بر هم می لغزانند. طنین سنج، آمرانه و پرقدرت می باشد. كاربرد سنج در مجالس تعزیه جنبه عمومی ندارد و بیشتر در دسته گردانی ها، نوحه خوانی ها و سینه زنی ها از آن بهره می برند.

▪ نَقّاره:

دو طبل كوچك متصل یا جدا از هم است؛ یكی بزرگ تر با صدای بم تر و دیگری كوچك تر با صدایی زیرتر. نقاره را با دو عدد تركه كه به چوب نقاره معروف است، می نوازند. گاه یك چوب با بم و چوب دیگر با زیر كار می كند و برخی اوقات هر دو چوب به بم یا به زیر می خورد. كاربرد اصلی نقاره در نقاره خانه های شهرهای بزرگ بود كه به هنگام طلوع و غروب آفتاب نقاره می زدند. افزون بر این، در مراسم دسته گردانی و عزاداری به كار می رفت. به تدریج در تعزیه خوانی ها، به ویژه در تكیه دولت و تكایای اعیانی و اشرافی هم مرسوم شد.

▪ سازهای بادی فرنگی:

همان گونه كه یادآور شدیم، از اواخر عهد ناصری چند نوع ساز بادی فرنگی هم در مجالس تعزیه باب شد، از بین آنها، ترومپت پیستون دار، بوگل و قره نی را می توان نام برد.

ترومپت پیستون دار: یكی از سازهای بادی است كه میان مردم به <شیپور> معروف است. این ساز را، همچون شیپور ساده، از مس یا برنج می سازند. ساز مورد بحث دارای سه كلید سوپاپ (پیستون) است. نوازنده، همراه با حركت لب ها و فشار دم در دهانه ترومپت و حركت انگشتان روی كلیدهای آن، با هر كلید، تعدادی از نوازهای موسیقی را تولید می كند.

به جای شیپور ساده قدیمی، از ترومپت نه تنها در تكیه دولت و تكایای اعیان و اشراف، كه در بعضی از تكیه ها و تعزیه خوانی های عمومی هم استفاده می كردند. چون ترومپت پیستون داشت، گروه نوازندگان تعزیه می توانستند پاره ای از نغمه ها، آهنگ ها و گوشه ها را با آن بنوازند. بنابراین با كاربرد ترومپت، نوعی تحول در موسیقی تعزیه پدیدار شد. نوازندگانی كه در نواختن ترومپت و بوگل پیستون دار، تبحر و ورزیدگی داشتند، در بسیاری موارد، تعزیه خوانان را در آوازخوانی همراهی می كردند و همان گوشه ها و نغمه هایی را می نواختند كه تعزیه خوان می خواند.

▪ بوگل:

سازی است فلزی و دوزبانه چون ترومپت. لوله اش كله قندی و كوتاه تر از ترومپت می باشد. بوگل دو نوع است؛ بوگل بزرگ و كوچك. تفاوت بین این دو در صداست. صدای بوگل كوچك، تیزتر از بوگل بزرگ می باشد. بوگل ساده، نظیر شیپور بود و پیستون و سوپاپ نداشت و با آن ۲ تا ۶ صوت مختلف را درمی آورند. در تعزیه ها از هر دو ساز یعنی از بوگل و ترومپت استفاده می شد، كاربرد بوگل و ترومپت پیستون دار در تعزیه، بر تنوع آهنگ ها و نغمه ها می افزود.

▪ قره نی:

سازی است بادی از دسته سازهای یك زبانه كلیددار. این ساز اقسام مختلفی دارد كه متداول ترین آنها قره نی است كه آن را از چوب می ساختند. در تعزیه خوانی های تكیه دولت و برخی از تكایای اعیانی، از قره نی نیز استفاده می شده است. در تكایا و تعزیه های عمومی معمولاً سرنا به كار برده می شد.



:: موضوعات مرتبط: هنری , مذهبی , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1028
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : چهار شنبه 11 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

السلام علی الحسین   و 

                 علی علی ابن الحسین  و 

ما عاشق و   سرمست  حسین   از دل  و جانیم

                                    آشفتۀ    عشقیم  و   به   او    شیفتگانیم

با   نام   حسین  ابن    علی     انس     گرفتیم

                                   در  آتش   غم  سوخته    و   اشک فشانیم

داریم  به     زیر    علمش    نوحه      سرایی

                                    در   ماتم    شاه    شهدا     مرثیه خوانیم

زان روز که بر   مکتب   او      شیفته   گشتیم

                                     نالان    ز   پی   قافلۀ     عشق   روانیم

ما   را   چه    غم   از   آتش    سوزان  جهنم

                                     چون    عاشق    آقای    جوانان  جنانیم

در   کوچه   و   برزن  به  ولایش   زده   پرچم

                                      ما    تعزیه  داران    شه   تشنه   لبانیم

ای دوست   مزن   زخم   زبان  بر دل  عشاق

                                      ما   مفتخریم   و  به حسین سینه زنانیم

                                 علی اولاد الحسین  و

                                                     علی اصحاب الحسین



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 944
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

 

الف – قبل از شهادت امام حسین علیه‌السلام:
۱ – تنظیم سپاه:
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد.
 
فرماندهى بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهى بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد
 
و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وى ، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام
 
را به عروه بن قیس و فرماندهى پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى کردند.
۲ – اندرزهاى پیش از نبرد
امام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد. ولى دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه السلام بود، به هیچ صراطى مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادى پاسخ مثبت و کار ساز نمى داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزى بود. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، برخى از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت ، خود نیز بارها براى اندرز سپاه کفر پیشه دشمن ، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزى دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (۱) ولى جز تعدادى اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهى خویش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى کردند.
۳ - پشیمانى حر بن یزید

حر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید گردانید: وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهاى پیشین خود اظهار پشیمانى کرد. امام حسین علیه السلام با مهربانى تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وى استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدایت یافتنش ، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوى امام حسین علیه السلام دعوت کرد. (۲) دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین علیه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام ، براى عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر زیادى در نیروهاى دشمن به وجود آورد.
۴ – هجوم سراسرى

سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.در اندک مدتى دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت ، و آن ، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود. این سپاه اندک ، با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سستى و تردیدى در وى ملاحظه نمى شد و این روحیه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات نخستین هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى پایان مى پذیرد، ولى پس از درگیر شدن با آنان ، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان ، کار آسانى نیست .یاران امام حسین علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.(۳)
۵ - نبرد انفرادى

دشمن که از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتیجه اى نگرفته بود، به تدریج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسین علیه السلام آمده بودند، ولى در میان آنان مردان زیادى بودند که جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.گفتنى است که روى کرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام مى توانست با چندین نفر از سپاه بى انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همین امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گردید. یاران امام حسین علیه السلام یکى از دیگرى با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى کشیدند. تعدادى از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به شهادت رسیدند.

 - نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جاى آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.(۴)
۷ – شهادت سایر یاران

پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون على اکبر علیه السلام ، عباس بن على علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر یک از آنان ، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.به طورى که آن حضرت هنگامى که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد مى کرد، به یاد یاران شهید خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افکند و آنان را یارى مى طلبید و مى فرمود: اى عباس ، اى على اکبر، اى قاسم ، اى زهیر، اى حر کجایید؟
۸ – مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.آن حضرت ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیمارى سختى به سر مى برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد گروهى را به هلاکت مى رسانید.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون على اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد.در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تیر، نیزه ، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت ، در حالى که رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.
ب – پس از شهادت امام حسین علیه السلام:


۶

 

دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند که به اختصار بیان مى کنیم :
۱ - غارت خیمه ها

سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍ شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.( ۵) از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(۶)
۲ – آتش زدن خیمه ها

شمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.( ۷)
۳ - تاختن اسب بر پیکر شهیدان

عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالک .این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.(۸) این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش ، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال ۶۶ ه .ق در کوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(۹)
۴ - ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه

عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.
ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.
سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.(۱۰)

پی نوشت :

۱- لهوف سید طاووس ، ص ۱۱۴٫
۲- الارشاد، ص ۴۵۱٫
۳- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۴۹٫
۴- همان ، ص ۳۶۲٫
۵- الارشاد، ص ۴۶۸٫
۶- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۷- لهوف سید بن طاووس ، ص ۱۵۰٫
۸- الارشاد، ص ۴۶۹ و معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۶۹٫
۹- ماهیت قیام مختار، ص ۴۵۶٫
۱۰- نک : الارشاد، ص ۴۷۰ ؛ معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۷۳ و منتهى الامال ، ج ۱، ص ۴۰۱

منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام
نویسنده:سید تقی واردی


:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 789
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

الهی! تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی، و از ادراک عقل مصونی، نه مُدرَک عیونی، کارساز هر مفتونی، و شادساز هر محزونی، در حکم، بی‌چرا، و در ذات بی‌چند، و در صفات بی‌چونی.
الهی! در جلال، رحمانی، در کمال، سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی، نه کسی به تو ماند، و نه به کسی مانی، پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی.
الهی! یکتای بی‌همتایی، قیّوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفّایی، از شریک مبرّایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزّز به تاج کبریایی، مسندنشین استغنایی، به تو رسد ملک خدایی.
الهی! نام تو، ما را جواز، مهر تو، ما را جهاز، شناخت تو، ما را امان، لطف تو، ما را عیان.
الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
یا ربّ دل پاک و جانِ‌ آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بی‌خود کن بی‌خود چو شدم زخود به خود راهم ده
الهی! از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنی، و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی، تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.
الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه، زنده بی‌تو، چون مرده زندانی است، و زنده به تو، زنده جاویدانی است.

 

الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را، زبان.
من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
الهی! گرفتار آن دردم، که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی، من در تو، چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت، من ثنای تو را نتوانم شمرد آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی.
الهی! جمال تو راست، باقی زشتند، و زاهدان مزدوران بهشتند!
در دوزخ اگر وصل تو در چنگ آید از حال بهشتیان مرا ننگ آید
ور بی‌تو به صحرای بهشتم خوانند صحرای بهشت بر دلم تنگ آید
الهی! با تو آشنا شدم، از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا
شدم، نهان بودم؛ پیدا شدم.
الهی! چون آتش فراق داشتی، دوزخ پرآتش از چه افراشتی.

الهی! هر که تو را شناخت، هر چه غیر تو بود بینداخت.
هر کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
الهی! از کشته تو، بوی خون نیاید، و از سوخته تو، بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود.
الهی! دلی ده، که در آن آتش هوی نبود، و سینه‌ای ده، که در آن رزق
و ریا نبود.
الهی! اگر یک بار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! بر هر که داغ محبّتِ خود نهادی، خِرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی! من کیستم که تو را خواهم، چون از قیمت خود آگاهم، از هر چه می‌پندارم کمترم، و از هر دمی که می‌شمارم بدترم.
الهی! فراق، کوه را هامون
کند، هامون را جیحون کند، جیحون را پر خون کند. دانی که با این دل ضعیف، چون کند؟
الهی! اگر مستم و اگر دیوانه‌ام، از مقیمان این آستانه‌ام، آشنایی با خود ده که از کائنات بیگانه‌ام.
الهی! در سرْ آب دارم، در دلْ آتش، در ظاهرْ ناز دارم، در باطنْ خواهش، در دریایی نشستم که آن را کران نیست. به جان من، دردی است که آن را درمان نیست، دیده من بر چیزی آید که وصف آن بر زبان نیست!
پیوسته دلم دم از رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید از هر برگی بوی وفای تو زند
الهی! اگر خامم، پخته‌ام کن، و اگر پخته‌ام، سوخته‌ام کن.
الهی! مکش این چراغ افروخته را، و مسوزان این دل سوخته را، و مَدَر این پرده دوخته را، و مران این بنده آموخته را.
الهی از آن خوان که از بهر خاصان نهادی، نصیب من بینوا کو
اگر می‌فروشی، بهایش که داده و گر بی‌بها می‌دهی بخش ما کو؟
تو لاله سرخ و لولو مکنونی من مجنونم، تو لیلیّ مجنونی
تو مشتریان بابضاعت داری با مشتریان بی‌بضاعت چونی؟
ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بی‌همتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را، راهنمایی. جان ما را، صفای خود ده، و دل ما را، هوای خود ده، و چشم ما را، ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه می‌باید جُست داننده تویی هر آنچه دانی آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا ـ بدان چشم که در توانگران می‌نگرند ـ به درویشان و مسکینان نگرند.
الهی! تو کرمی و واولیتری، که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
الهی! آفریدی رایگان، و روزی دادی رایگان؛ بیامرز رایگان، که تو خدایی نه بازرگان.
من بنده عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و ضیای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی آن بیع بود، لطف و عطای تو کجاست
الهی! آنچه تو کِشتی، آب ده، و آنچه عبدالله کشت، بر آب ده.
الهی! مگوی که چه آورده‌اید که درویشانیم، و مپرس که چه کرده‌اید که رسوایانیم.
الهی! ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی! اگر عبدالله را نمی‌نگری، خود را نگر، و آبروی من پیش دشمن مبر.
الهی! عَلَمی که افراشتی، نگونسار مکن، و چون در اخر عفو خواهی کرد، در اول شرمسار مکن.
الهی! همه از تو ترسند، و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله بدی.

الهی! گر پرسی، حجّت نداریم، و اگر بسنجی، بضاعت نداریم، و اگر بسوزی طاقت نداریم.
الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم، و کرم تو از جرم من بیش است.
الهی! اگر دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم، اگر بر گناه مصرّم، اما بر یگانگی تو مُقرّم.
الهی! اگر توبه، بی‌گناهی است، پس تائب کیست؟ و اگر پشیمانی است، پس عاصی کیست؟
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! گهی به خود نگرم، گویم از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم از من بزرگوارتر کیست.
الهی! تو ما را جاهل خواندی، از جاهل جز خطا چه آید؟ تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف جز خبط چه آید؟
الهی! اگر چه بسی طاعت ندارم، اما جز تو کسی را ندارم، ای دیر خشم و زود آشتی.
الهی! همچنان بید، به خود می‌لرزم، که مباد آخر به جویی نیَرزَم.
الهی! مگو چه آورده‌ای، که رسوا شوم، و مپرس چه کرده‌ای که روسیاه شوم.
الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر، و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی! چون یتیم بی‌پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته گناهم و از خویش برتاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم.
الهی! از دو دعوی به زینهارم، و از هر دو، به فضل تو فریاد خواهم: از آن که پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که بر تو حقّی دارم.
الهی! اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر عدل کنی، فضل دیگران چون باد.
الهی! ما در دنیا معصیت می‌کردیم، دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین می‌شد، و دشمن تو ابلیس شاد.
الهی! اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین شود، و دشمن تو ابلیس شاد، دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست مَنِه.
الهی! مرکب وا ایستاد، و قدم بفرسود، همراهان برفتند و این بیچاره را جز حیرت نیفزود.
الهی! همه از «حیرت» به فریادند، و من از حیرت شادم! به یک «لبّیک» درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمی‌دانستم تا لطف تو را دریازم.
خداوندا! در آتش «حیرت» آویختم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج طپش دیده، نه دل الم داغ.
الهی! می‌بینی و می‌دانی، و برآوردن، می‌توانی.
الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟
الهی! هر روز که برمی‌آید، ناکس‌ترم، و چنان که پیش می‌روم، واپس‌ترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو نواز که دیگران نتوانند.
الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون که دانستم، نتوانستم.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! اگر عالم باد گیرد، چراغ مُقبل کشته نشود، و اگر همه جهان آب گیرد، ایاغ،
مُدبر شسته نشود!
الهی! اگر به «دعا» فرمان است، قلم رفته را چه درمان است؟
الهی! ابوجهل، از کعبه می‌آید! و ابراهیم از بتخانه! کار به عنایت بود، باقی بهانه.
الهی! هر که را خواهی برافتند، گویی با دوستان تو درافتد.
الهی! «دعا» به درگاه تو لجاج است، چون دانی که بنده به چه محتاج است.
با صنع تو هر مورچه رازی دارد با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1004
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در کنار دجله  سلطان    بایزید       بود   تنها  فارغ   از  خیل مرید

ناگه   آوازی   ز  عرش کبریا       خورد بر گوشش که ای اهل ریا

آنچه داری  در میان  کهنه دلق      میل آن داری که بنمایم به خلق؟

تا   خلایق   قصد  آزارت کنند       سنگ باران بر سر  دارت کنند؟

گفت یا رب میل آن داری توهم      شمه ای از  رحمتت  سازم رقم؟

تا که خلقانت  پرستش کم  کنند      از نماز و روزه و حج رم  کنند؟

پس ندا  آمد  ز وحی   ذوالمنن      نی  ز  ما ونی ز تو رو دم مزن



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1166
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد