نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

یا علی شیر خدا دستم بگیر           تا نیفتادم ز پا دستم بگیر...

ولادت با سعادت اسدالله الغالب، علی ابن ابی طالب مبارک باد



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 795
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

ز  لیلایی   شنیدم   یا  علی   گفت               به  مجنونی   رسیدم  یا  علی  گفت

مگر این  وادی  دارالجنون   است              که  هر   دیوانه  دیدم  یا  علی  گفت

یاعلی








:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 760
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

وقت  آن شد   که سخن با  دل و    دیوانه    کنم           خویشتن   را  به   جنون    شهره  و  افسانه کنم

وقت آن شد که   کنم   مرثیه    خوانی     حسین           رخنه    زین غم    به   دل  عاقل  و  دیوانه  کنم

چونکه   بی خانه و   کاشانه     شدند آل رسول           کی   دگر   میل   سوی  خانه      و   کاشانه  کنم

بهر   پیمانه ی      آبی   که   بنوشند   و   نبود            خون    دل   در    عوض   آب    به  پیمانه   کنم

صدف   دیده ام   از  گریه  شود   مرجان   خیز            تا   که    یاد  از   ستم     زاده ی    مرجانه  کنم

 

یاد  چون آیدم  از  گوشه ی   ویرانه ی    شام            ناله  چون  جغد   به  هر   گوشه ی   ویرانه کنم

بود    پروانه ی   شمع      رخ اکبر         لیلا            گریه   بر   شمع   کنم    یا  که   به  پروانه کنم؟

گویم   از   کاکل   زنجیری      قاسم     سخنی           تا    پریشان     دل     دیوانه   و     فرزانه    کنم

نبود    همت مردانه   کسی   را   چو    حسین           جان   فدای    ره   آن   همت        مردانه     کنم

جان  و جانانه  من  عشق حسین است "طرب"         جان    از  آن   روی  ,   نثار   ره    جانانه   کنم



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 دی 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

موریس دو کبری، اندیشمند فرانسوی:
پیروان حسین(ع) به واسطه عزاداری حسین می دانند که پستی و زیردستی استعمار و استثمار را نباید قبول کنند زیرا شعار پیشرو و آقای آنها تن ندادن زیر بار ظلم و ستم بود.

چارلز دیکنز:
اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند. پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

 جرجی زیدان، نویسنده لبنانی:
پس از رحلت پیامبر(ص)، حب جاه و مال بر فضائل اخلاقی فائق آمد و افکار و آرای آل علی(ع) در میان چنان مردمی بی اثر ماند. چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بیعتی را که با امام حسین(ع) بسته بودند در هم شکستند و به این نیز اکتفا نکرده و او را کشتند.

 توماس مان، متفکر آلمانی:
اگر بین فداکاری مسیح و حسین(ع) مقایسه شود حتماً فداکاری حسین پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود. زیرا مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند آمد. امام حسین(ع) زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند و احتیاج به پدر داشتند.

 کورت فریشلر، مورخ بزرگ آلمانی:
امام حسین(ع) در فداکاری قدم را از حدود فدا کردن خود برتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد.. تصمیم ثابت حسین(ع) برای فداکاری مطلق نه ناشی از لجاجت بود نه معلول هوا و هوس و او با پیروی از عقل مصمم شده بود که به طور کامل فداکاری کند تا اینکه مجبور نشود بر خلاف عقیده و آرمان والای خود به وسیله سازشکاری با یزید بن معاویه و زندگی ادامه دهد. می دانیم که حسین(ع) خود را برای کشته شدن آماده کرده بود. و او عزم داشت خویش را فدا نماید چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب می تاخت و شمشیر می انداخت... حسین(ع) دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه عقیده و آرمان خود می دانست. در نظر حسین(ع) در همانجا توقف کردن و گردن بر قضا دادن تا این که دیگران نزدیک شوند تا او را به قتل برسانند خودکشی محسوب می شود. یک مرد دلیر و با ایمان خودکشی نمیکند. 

توماس کارلایل، دانشمند بزرگ انگلیسی:
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبرو می شوند اهمیت ندارد. پیروزی حسین(ع) با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 701
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 آذر 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

تعزیه

 

تعزیه، در لغت به معنى سوگوارى [تعزیت‏]، برپاى داشتن یادبود عزیزان از

دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر، و پرسیدن از خویشان مرده است؛

ولى در اصطلاح، به گونه‏اى از نمایش مذهبى منظوم گفته مى‏شود که در آن

عده‏اى اهل ذوق و کار آشنا در مناسبتهاى مذهبى و به صورت غالب، در

جریان سوگواریهاى ماه محرم براى باشکوه‏تر نشان دادن آن مراسم و یا به

نیت آمرزیده شدن مردگان، آرزوى بهره‏مندى از شفاعت اولیاى خدا به روز

رستخیز، تشفى خاطر، بازیافت تندرستى، و یا براى نشان دادن ارادت و

اخلاص فزون از اندازه به اولیا ـ به ویژه اهل بیت پیامبر علیهم السلام، با

رعایت آداب و رسوم و تمهیدهایى خاص و نیز بهره‏گیرى از ابزارها و نواها

و گاه نقوش زنده برخى از موضوعات مذهبى و تاریخى مربوط به اهل بیت

به ویژه واقعه کربلا [امام حسین؛ واقعه کربلا] را پیش چشم بینندگان باز

آفرینند. بر خلاف معنى لغوى تعزیه، غم‏انگیز بودن شرط حتمى آن نیست و

ممکن است گاه شادى‏بخش نیز باشد. بدین معنى که اگر چه هسته اصلى آن

گونه‏اى سوگوارى و یاد کرد و بزرگداشت خاطره مصائب اندوهبارى است که

بر اهل بیت و به ویژه امام حسین (ع) و یاران نزدیکش رفته است، اما با

گذشت زمان و تحول و تکامل کمى و کیفى و گونه گونى و تعدد آن تعزیه‏هایى

در ذم دشمنان دین و خاندان پیامبر (ص) پرداخت شده که نه تنها صفت

اندوهبار بودن را از دست داده، بلکه سخت مضحک و خنده‏آور نیز

هستند [تعزیه مضحک‏] .

 

 

تاریخچه

تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق پیدا نیست: برخى با باور به ایرانى

بودن این نمایش آیینى، پاگیرى آن را به ایران پیش از اسلام به پیشینه

سه هزار ساله سوگوارى بر مرگ پهلوان مظلوم داستانهاى ملى ایران

ـ سیاوش (سوگ سیاوش) ـ نسبت داده و این آیین را مایه و زمینه

ساز شکل‏گیرى آن دانسته‏اند، و برخى دیگر با استناد به گزارشهایى

پیداى آن مشخصا از ایران بعد از اسلام و مستقیما از ماجراى کربلا و

شهادت امام حسین (ع) و یارانش مى‏دانند. از این دوره اخیر آگاهیم

که سوگوارى براى شهیدان کربلا از سوى دوستداران آل على (ع) در

آشکار و نهان ـ از آن رو که بنى‏امیه روز دهم محرم را روز پیروزى

خود مى‏شمرد ـ در عراق، ایران و برخى از مناطق شیعه نشین دیگر انجام

مى‏گرفت، چنانکه ابوحنیفه دینورى، ادیب، دانشمند و تاریخنگار عرب، در

کتاب خود ـ اخبار الطوال ـ از سوگوارى براى خاندان على (ع) به

روزگار امویان خبر مى‏دهد . اما شکل رسمى و آشکار این سوگوارى،

به روایت ابن اثیر، براى نخستین بار به روزگار حکمرانى دودمان

ایرانى مذهب آل بویه صورت گرفت؛ و آن چنان بود که معز الدوله احمد

ابن بویه در دهم محرم سال 352 ق «در بغداد به مردم دستور داد که

براى حسین على دکانهایشان را ببندند و بازارها را تعطیل کنند و خرید و

فروش نکنند و نوحه بخوانند و جامه‏هاى خشن و سیاه بپوشند و زنان

موى پریشان روى سیه کرده و جامه چاک زده نوحه بخوانند و در شهر

بگردند و سیلى به صورت بزنند و مردم چنین کنند...» . به هر حال،

مى‏توان دریافت که در این میان آنچه محرک ایرانیان در این امر

مى‏توانست بود ـ جدا از انگیزه‏هاى سیاسى ـ مانده برخى از آیینها و

مراسمى چون سوگ سیاوش نیز بود که در اوایل عهد اسلامى

ممنوع گشته و اینکه در سوگوارى براى شهیدان کربلا تجلى مى‏یافت .

ابن اثیر در بیان وقایع سال 363 ق از «فتنه‏اى بزرگ» میان سنى و

شیعه یاد مى‏کند؛ بدین روایت که اهل سوق الطعام در بغداد، که سنى

مذهب بودند «شبیه» جنگ جمل را ساخته و به گمان خود با اصحاب

على (ع) مى‏جنگیدند. و این به گمان قوى در معارضه با عمل کرخیان

که شیعى مذهب بوده و «شبیه واقعه کربلا» را پدید آورده بودند، صورت

گرفته است (آل بویه و اوضاع زمان ایشان) . این سند چنان که پیداست،

افزون بر سوگوارى، نمونه‏اى از شبیه‏سازى (البته به گونه صامت) را

 نیز ارائه مى‏دهد .



:: موضوعات مرتبط: هنری , مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1350
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 آذر 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

السلام علیک یا اباعبد الله الحسین (ع)

محرم  آمد  و  آفاق  مات  و  محزون  شد              غبار  محنت   این خاکدان   به  گردون شد

به   جامه های   سیه  کودکان  کو  دیدم              دلم   به   یاد   اسیران   کربلا  خون   شد

یا حسین

به    یاد   تشنه   لبان   کنار   نهر   فرات              کنار   چشم   من از گریه  رود کارون   شد

سر  و  بری که  رسول خداش  میبوسید              به  زیر  سم ستوران خدای من چون  شد؟

حماسه ایست  حسین   از   حماسه ها    ما فوق             هرآن حماسه که در وی رسید  مادون  شد

به خیمه های   امامت   چنان زدند  آتش             که آهوان حرم سر به دشت و هامون   شد

رسید  نوبت   زینب که   شیرزاد علیست            جهان به  حیرت از این سربلند  خاتون  شد

تو رهبرا  چه قیامی   به  راه  دین کردی؟             که  مکه   هم  به تو  ماه مدینه مدیون شد

خوشا به حال  شما ای  فداییان حسین              که دین به خون شماها رهین ومرهون شد

یزید نخله اسلام ریشه کن می خواست             حسین  بود  که  دین زنده  تا  به اکنون شد

تو  شهریار  به  مضمون بلند  دار  سخن             هر    آن    سخن   که   جهان   گیر  شد به مضمون شد


فرا رسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)

بر همه عاشقان و رهروان آن حضرت تسلیت باد.

در این ایام از همه التماس دعای مخصوص دارم.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 665
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 آذر 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

غدیریه

امروز  من   اندر  سر, سودای   دگر   دارم           درباره ی  می   خوردن , تجدید  نظر دارم

خشت از سر خم خواهم یک مرتبه بردارم           سرهشته دران نوشم تاهوش به سردارم

                                   در میکده مست افتم بی زحمت و هشیاری


ای مرغ طرب ,  بالی بگشای و معلق   زن           پایی  ز  سر   مستی   بر  گنبد ازرق  زن

حق  حق   زن و هو هو کن , هو  هو کن و حق حق زن           بر بی خبران تسخر , بربی بصران  دق زن

                                  کان    خلوتی غیبی     شد    شاهد  بازاری


با اهل  زمین  برگو   کز   عرش  بشیر   امد          خیزید   به  استقبال, ان عرش سریر  امد

بر  خیل   خراباتی   ده  مژده   که  پیر   امد          با  جلوه ی   اللهی    در   خم   غدیر  امد

                                  تا    حشر        زاهل دل  ,   دل  برد به عیاری

 

از خاک    رهش    گردون , اندوخته  گوهرها            اراسته   گیتی  را  , ز  افروخته اخترها

تنها  نه   کنون    باشد   او    ملجا مضطرها            هنگام    بلا   از    او   جستند پیمبرها

                                     این   یک   ظفر و  نصرت  ان یک مدد ویاری

 

ای  قبله ی    حق جویان   محراب دو ابرویت            روی دل مشتاقان, از  هر طرفی سویت

نه(9)   گنبد  گردون را    پر  کرده   هیاهویت            در دیر وحرم مجنون برسلسله ی مویت

                                      هم   مومن    تسبیحی   هم  کافر   زناری


تبلیغ   محمد(ص) را , در   کار تو   می بینم             سرتاسر  فرمان رازاسرار  تو می بینم

روشن همه   عالم را   زانوار  تو    می بینم             در معنی   صورتها , دیدار  تو  می بینم

                                 خوابی است خوش این یا رب یا معنی پنداری؟


ای پادشه   عالم   ,   ما  خیل      غلامانت               گر  باشدمان دستی,داریم  به دامانت

ما را  بکن  از احسان   خود قابل   احسانت              هر عیب و گنه داریم ای ماهمه قربانت

                                 می پوش به ستاری  ,  می بخش   به غفاری


شعر از صغیر اصفهانی


(یا علی مدد)



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1635
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 16 آذر 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

 

 

داستان غدیر خم

سال دهم هجرت بود و پيامبر از آخرين سفر حج خود باز مي گشت، گروه انبوهي كه تعدادشان را تا صد و بيست هزار رقم زده اند او را بدرقه مي كردند تا اين كه به پهنه بي آبي به نام غدير خم رسيدند.

نيم روز هيجدهم ذي الحجه بود كه ناگهان پيك وحي بر رسول خدا صلی الله عليه و آله نازل شد و از جانب خدا پيام آورده كه: «اي رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنين نكني رسالت او را ابلاغ نكرده اي و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد كرد» پيامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بيابان بي آب و در زير آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبري از جهاز شتران براي پيامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روي به مردم كردند. ابتدا خداي را سپاس فرموده و از بديهاي نفس اماره به او پناه جست و فرمود: اي مردم بزودي من از ميان شما رخت بر مي بندم، آنگاه مي افزايد چه كسي بر مومنين در ارزيابي مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه يك سخن مي گويند خدا و پيامبر داناترند.

رسول گرامي مي فرمايد: آيا من به شما از خودتان اولي و سزاوارتر نيستم و همگان يك صدا جواب مي دهند كه چرا چنين است. آنگاه فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما مي گذارم يكي ثقل اكبر كه كتاب خداست و ديگري ثقل اصغر كه اهل بيت منند. مردم، بر آنان پيشي نگيريد و از آنان عقب نمانيد. آنگاه دست علي (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد كه همگان او را در كنار رسول خدا ديدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. اي مردم هر كس كه من مولا و رهبر اويم اين علي هم مولا و رهبر اوست و اين جمله را سه بار تكرار كرد و چنين ادامه داد: پروردگارا، دوستان علي را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدايا علي را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران اين خبر را به غايبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقي بود كه دوباره آهنگ روح بخش وحي گوش جان محمد صلي الله عليه و آله را نواخت كه:‌ «امروز دينتان را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پايان رساندم و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم» و بدين سان علي (ع) از جانب خداوند براي جانشيني پيامبر (ص) برگزيده شد.    الباقی خدا و مدد از مولاست.

 



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1353
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 آذر 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

۱- فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!

۲- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

۳- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

۴- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار!

۵- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!

۶- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

۶- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !

۷- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

۸- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!

۹- در راه رفتن میانه رو باش!

۱۰- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!

۱۱- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس!

۱۲- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!

۱۳- سخن به اندازه بگو!

۱۴- حق دیگران را به خوبی اداء کن!

۱۵- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

۱۶- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!

۱۷- با سود و زیان دوست را امتحان کن!

۱۸- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!

۱۹- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

۲۰- در کسب و کار نیک جدّی باش!

۲۱- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!

۲۲- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!

۲۳- سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن!

۲۴- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

۲۵- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

۲۶- یاران و آشنایان را احترام کن!

۲۷- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

۲۸- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

۲۹- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

۳۰- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!

۳۱- در همۀ امور میانه رو باش!

۳۲- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!

۳۳- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!

۳۴- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

۳۵- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!

۳۶- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!

۳۷- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

۳۸- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر!

۳۹- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!

۴۰- با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو!

۴۱- به هنگام سخن متین و آرام باش!

۴۲- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده! 

۴۳- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

۴۴- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

۴۵- نا آموخته استادی مکن!

۴۶- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!

۴۷- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!

۴۸- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

۴۹- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

۵۰- کار ناکره را کرده خود مدان!

۵۱- کار امروز را به فردا مینداز!

۵۲- با بزرگتر از خود مزاح مکن!

۵۳- با بزرگان سخن طولانی مگو!

۵۴- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!

۵۵- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

۵۶- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!

۵۷- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!

۵۸- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

۵۹- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!

۶۰- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!

۶۱- خود خواه و متکبر مباش!

۶۲- در حضور ایستادگان منشین!

۶۳- در حضور دیگران دندان پاک مکن!

۶۴- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!

۶۵- به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

۶۶- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!

۶۷- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

۶۸- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!

۶۹- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!

۷۰- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

۷۱- سخن گفته شده را تکرار مکن!

۷۲- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!

۷۳- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!

۷۴- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!

۷۵- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!

۷۶- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!

۷۷- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!

۷۸- از مردگان به نیکی یاد کن!

۷۹- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!

۸۰- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!

۸۱- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

۸۲- در هیچ کاری شتاب مکن!

۸۳- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

۸۴- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!

۸۵- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

۸۶- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

۸۷- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!

۸۸- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!

۸۹- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!

۹۰- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!

۹۱- با دیوانه و مست سخن مگو!

۹۲- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

۹۳- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!

۹۴- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!

۹۵- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!

۹۶- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

۹۷- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

۹۸- خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن!

۹۹- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!

۱۰۰- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

۱۰۱- در مال و مقام دیگران طمع مکن!

۱۰۲- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!

۱۰۳- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

۱۰۴- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!

۱۰۵- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!

۱۰۶- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!

۱۰۷- سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان!

۱۰۸- بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن!

۱۰۹- خود را با ستم سلاطین شریک مگردان!

۱۱۰- دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار!



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 827
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : جمعه 24 تير 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

سلمان فارسي که رحمت خدا بر او باد، مي‌گويد: وقتي که پيامبر (ص) در شان علي (ع) فرمود: من شهر علم هستم و علي، دروازه آن شهر است،  منافقان در مورد علي (ع) حسادت شديد ورزيدند و بين خود توطئه کردند تا علي (ع) را در همين مورد (علم) به نظر واهي خودشان، درمانده کنند. توطئه آنها اين بود که چند نفر هرکدام جداگانه نزد علي (ع)  بروند و سوال کنند: علم بهتر است یا ثروت؟ گفتند: اگر وي در پاسخ هر کدام يکسان  پاسخ گفت، مي‌فهميم که علم او اندک است و اگر پاسخ هرکدام را به‌گونه‌اي داد که با پاسخ‌هاي ديگر تفاوت داشت، ديگر در اين راستا راهي براي عيب‌تراشي و انتقاد از او   نداريم.

 

اين توطئه به اين ترتيب اجرا شد که يکي‌يکي آمدند و هرکدام جداگانه از آن   حضرت سوال کردند.

 

   -اولي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي (ع) فرمودند: علم بهتر است. گفت:چرا؟ فرمودند: براي اين‌که علم، ميراث پيامبران است. ولي مال ميراث قارون و هامان وفرعون است.

 

- دومي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي (ع) فرمودند: علم بهتر است. گفت:چرا؟ فرمودند:

براي اين که مال را تو بايد حفظ‌کني. ولي علم تورا حفظ مي کند.

 

سومي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي عليه السلام فرمودند: علم بهتر است. پرسيد: چرا؟ فرمودند: براي‌اينکه صاحب ثروت، دشمنان بسيار دارد، ولي صاحب علم دوستان بسيار دارد.

 

 چهارمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ اميرالمومنين (ع) فرمودند: "علم بهتر است". پرسيد: چرا؟ علي (ع) فرمودند: "براي‌اينکه هرگاه از مال استفاده‌کني، از آن کاسته مي‌شود، ولي اگر از علم استفاده‌کني، برآن افزوده‌مي‌شود"

 

پنجمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي (ع) فرمودند: علم بهتر است. پرسيد: چرا؟ فرمودند: "براي‌اينکه صاحب‌مال با صفاتي مانند بخيل و لئيم، خوانده مي‌شود، ولي از صاحب‌علم با احترام و تجليل، نام برده‌مي‌شود"

 

- ششمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ اميرالمومنين (ع) فرمودند: علم بهتر است. پرسيد: چرا؟ فرمودند: "براي‌اينکه در مورد مال، از دزد ترسيده مي‌شود که مبادا به آن دستبرد بزندوببرد، ولي در مورد علم چنين ترسي نيست"

 

هفتمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي (ع) فرمودند: علم بهتر است. پرسيد:

چرا؟ علي (ع) فرمودند: "براي‌اينکه مال با گذشت زمان، کهنه‌مي‌شود. ولي علم با مرور زمان، کهنه نمي‌شود و هميشه تازه است"

 

هشتمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ علي (ع) فرمودند: علم بهتر است. پرسيد: چرا؟ علي (ع) فرمودند: "براي‌اينکه مال، قلب صاحبش را سخت مي‌کند، ولي علم قلب صاحبش را نوراني مي‌نمايد"

 

نهمي آمد و پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟ اميرالمومنين (ع) فرمودند: علم بهتر است. پرسيد: چرا؟ علي (ع) فرمودند: "براي‌اينکه صاحب مال، تکبر مي‌ورزد و خودبيني مي‌کند، ولي صاحب علم، خاشع و متواضع است"

 

 در اين‌هنگام همه آنها گفتند: خدا و رسولش راست گفتند و بدون ترديد، علي، باب همه علوم است. علي (ع) فرمودند: به خدا سوگند، تا زنده هستم، اگر همه خلايق تا پايان روزگار از من سوال کنند، در پاسخ آنها درمانده نمي‌شوم و به هرکدام، پاسخي جداگانه، غير از پاسخي که به‌ديگري داده‌ام، خواهم داد.

صلی الله علیک یا ابا الحسن یا امیرالمومنین(ع)

میلاد سراسر برکت،  قسیم نار و نور بر همه عاشقان ولایت تهنیت باد.

با تشکر از دوست عزیزم آقای مجتبی نسب از ارسال این متن زیبا.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 848
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 خرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

Taknaz.ir at Site

 

 

 

 

آسمان را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظهء خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

این جهان را گفتم
هستی ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهء مادر بود آن کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم

شعر و متن زیبا به مناسبت روز مادر

درپی عشق شدم
تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهء روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهء زیبایی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود

فرارسیدن سالروز میلاد دخت نبوت،همسر ولایت و مادر امامت و همچنین روز مادر را برهمۀ مادران به خصوص مادر عزیز خودم مبارک باد.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 791
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 خرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن می‌پردازیم.

سلیم بن قیس می‌گوید:

از ابن‌عباس شنیدم كه می‌گفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علی‌علیه السلام را طلبید و فرمود:

"وصیت می‌كنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائكه برای من وصف كردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.

پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت كرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."

پس ابوبكر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:

تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت: ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید.

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت:

ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما كینه قدیم خود را هرگز ترك نمی‌كنید، والله كه می‌روم او را از قبر در آورم و بر او نماز می‌كنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بكشم و در نیام نكنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه كردند كه علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نكشیم ما به اهداف خود نمی‌رسیم. ابوبكر گفت: چه كسی این جرأت را می‌كند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: می‌خواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.

گفت: مرا بر هر کاری می‌خواهید بگمارید، اگرچه بر كشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبكر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس كه پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبكر زندگی می‌كرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، كنیزك خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون كنیزك آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت كند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بكشند چه كسی با ناكثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد كرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبكر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید كه اگر علی علیه السلام شمشیر بكشد؛ اول او را بكشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن كه نزدیك شد تا آفتاب در آید، زیرا می‌ترسید كه اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل كند و فتنه‌ای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مكن آنچه را گفته بودم، اگر بكنی تو را خواهم كشت.(كتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.

علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز كمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌كند بر آن كه بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در كتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت كرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.

همچنین شیخ صدوق روایت كرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:

ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود: ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت می‌كنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه می‌خواهی بگو، فرمود:

وصیت‌های من اول آن است كه امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی كه تربیت كننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است، و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائكه برای من تصویر كردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما كه چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را كه ملائكه از جانب حق تعالی برای او وصف كرده بودند به آن حضرت نشان داد. پس فرمود: وصیت سوم من آن است كه در هر ساعت از شب و روز كه وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن كنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا كه بر من ستم كرده‌اند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم كرد.

 

پس آن بانوعلیهاالسلام در نیمه شب به ریاض جنّت انتقال یافت. حضرت علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تكفین آن حضرت گردید. پس از آن كه از غسل و دفن فارغ شد، جنازه را بیرون آورده و جریدی از درخت خرما روشن كرده و با جنازه آن حضرت بیرون آمدند، تا آن كه در همان شب بر آن حضرت علیهاالسلام نماز گزارند و جسد مطهّرش را دفن كردند...(علل الشرایع؛185) علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز كمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌كند بر آن كه بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در كتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت كرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.(مقاتل الطالبیّین؛49)

اكثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اكثر روایات معتبر دلالت می‌كند بر آن كه سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف نظر بسیار است، اكثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اكثر روایات معتبر دلالت می‌كند بر آن كه سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

در كتاب روضة الواعظین روایت كرده‌اند كه حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام را حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت می‌كنم به چیزی چند كه در خاطر دارم.

چون خبر شهادت حضرت زهرا در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌كردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌كشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن كردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت كه ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام كدام است.

حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت كن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر كه در آن خانه بود بیرون كردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:

هر چه می‌خواهی وصیت كن، آنچه فرمایی به عمل می‌آورم و امر تو را بر امر خود اختیار می‌كنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت می‌كنم تو را اول كه بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا كه ملائكه را دیدم كه صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت می‌كنم تو را كه نگذاری كه یكی از آنها كه بر من ستم كرده و حقّ مرا غصب كردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا كه ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری كه احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن كنی، در وقتی كه دیده‌ها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)

ابن شهرآشوب و دیگران روایت كرده‌اند چون خواستند كه آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.

در كشف الغمّه روایت كرده‌اند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیك شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور كه من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل كرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامه‌های نو طلبید، پوشید و فرمود:

ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم كافور آورد، حضرت آن را سه قسمت كرد و یك بخش را از برای خود گذاشت و یكی را برای من و یكی را برای علی، آن كافور را بیاور كه مرا به آن حنوط كنند. چون كافور را آورد، فرمود: نزدیك سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامه‌ای بر روی خود كشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر كن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب كن و بدان كه من به پدر خود ملحق گردیده‌ام.

اسماء ساعتی انتظار كشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا كرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین كسی كه بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن كسی كه در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مباركش برداشت، دید كه مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز كرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را می‌بوسید و می‌گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌رسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.

مفضّل از حضرت صادق‌ علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه كسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا كه فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.

در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیكن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افكند و روی انورش را می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن كه روحم از جسد مفارقت كند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن كه دلم شكافته شود و از دنیا مفارقت كنم.

پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر كنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیك مسجد رسیدند صدا به گریه بلند كردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیده‌اید و از شوق ملاقات او گریان گردیده‌اید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به كه تسلی دهم. (كشف الغمة؛2/122)

چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌كردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌كشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن كردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت كه ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام كدام است.

 

به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند كه قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار كرد كه علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود كه موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفته‌اند در بقیع نزدیك قبور ائمه بقیع است و بعضی گفته‌اند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا كه حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغ‌های بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است كه آن حضرت را در خانه خود دفن كردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت می‌كند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت كرده‌اند چون خواستند كه آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با كمی اختلاف.)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت كرده است، هفت كس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم.

مفضّل از حضرت صادق‌ علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه كسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا كه فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.(علل الشرایع؛ ص184) از حضرت صادق علیه‌السلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن كه فاطمه علیهاالسلام وصیّت كرده بود كه آن دو مرد اعرابی كه هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.(علل الشرایع؛ ص185) از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا كه او خشمناك بود بر جماعتی و نمی‌خواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر كسی كه ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، كه بر احدی از فرزندان فاطمه نماز كند.(امالی شیخ صدوق؛ ص523)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت كرده است، هفت كس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361

منبع:تبیان



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 752
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در گذشته آلات موسیقی در تعزیه، به سازهای بادی و كوبی منحصر می شد. سازهای رشته دار یا زهی و حتی بعضی از سازهای كوبی، همچون دف، دایره و دایره زنگی هم به علت ممنوعیت شرعی در تعزیه خوانی ها كاربرد نداشتند.

 

 

علی افسری نژاد.JPG

هر چند در پاره ای از شهرها و روستاهای ایران، به اقتضای وضع ویژه فرهنگی و مذهبی، احتمالاً از سازهای رشته دار و آلاتی همانند دف و دایره، آن هم گاهی، در برخی از تعزیه ها، سود می جستند، ولی به هر تقدیر، استفاده از سازهای یاد شده، جنبه تصادفی و استثنایی داشته است.

در شمار زیادی از شهرها و روستاهای ایران، عمده ترین و متداول ترین سازهای تعزیه، شیپور و طبل معمولی بود. در تعدادی از نواحی ایران، از سازهای دیگری مانند دهل، سنج، سرنا، نی و بعضی از سازهای محلی نیز بهره می بردند. از زمان ناصرالدین شاه به بعد در تكیه دولت و تكایای اعیان و اشراف، پاره ای از سازهای بادی اروپایی نظیر برگل، ترومپت پیستون دار، قره نی و مانند آنها هم بر سایر سازها افزوده شد. تعزیه خوانان برخی از شهرها و روستاهای ایران، مخصوصاً مناطق اطراف تهران نیز تدریجاً سازهای فرنگی مثل بوگل، كه آن را به زبان عامیانه <بولگ> می نامیدند، به كار می گرفتند .

 

● سازهای بادی سنتی

▪ شیپور:

سازی از جنس برنج یا مس و بدون پیستون و از خانواده سازهای بادی است. این ساز، یك صدایی و نوایش بسیار بلند و رسا می باشد. با شیپور ساده، آهنگ ویژه ای را نمی شود نواخت. تنها با دمیدن در آن و كشش یا تقطیع نفس، می توان پنج تا شش حالت كلی غم انگیز یا ضربی و آشوب و جنگ به صدای آن داد.

در ایران، این ساز از روزگاران دیرین در جنگ ها و مراسم مذهبی كاربرد داشته و بیشتر از سایر سازها معمول بوده است. هیچ گونه ساز بادی ای به اندازه شیپور ساده در تعزیه خوانی ها متداول نبوده است. در هر شهر و روستایی كه تعزیه و شبیه خوانی برپا می شد، شیپور از مهم ترین و اساسی ترین سازهای تعزیه شمرده می شد. سازهای بادی دیگر، همچون كرنا، قره نی و امثال این ها، بیشتر جنبه تكمیلی و تشریفاتی داشتند.

▪ نی:

سازی است بادی كه آن را اغلب از نی و به صورت استوانه می سازند. لوله این ساز از هفت بند و شش گره تشكیل یافته است. از همین روی، ساز مزبور به <نی هفت بند> هم شهرت دارد. قطرش از ۵/۱ تا ۳ سانتی متر و طولش حدوداً ۳۰ تا ۷۰ سانتی متر است. شش سوراخ دارد كه ۵ سوراخ آن در یك طرف و سوراخی در سمت دیگر آن قرار دارد. نی از انواع سازهای بی زبانه می باشد. نی نواز، هوا را از دهانه لوله به درون آن می دمد و با باز و بسته كردن سوراخ ها با انگشتان هر دو دست، طول هوای داخل لوله را كم و زیاد می كند و در نتیجه صورت های زیر و بمی به وجود می آورد.

در تعزیه ها، در مواردی چند از جمله در فواصل خواندن آوازهای اندوهبار، نی زده می شد. نوای نی معمولاً با صدای ملایم شیپور و طبل همراه بود. مهم ترین كاربست نی در تعزیه <طفلان مسلم> بود. در این تعزیه، مانند چوپان موقع چراندن گوسفندان خویش، آهنگ های غمباری همانند دشتستانی، چوپانی و امیری نی می زد. از این رو، افرادی كه در این تعزیه، نقش چوپان را به عهده داشتند، می بایست نی زن نیز باشند.

▪ كرنا یا كرنای:

سازی است بادی و معمولاً فلزی. درازای آن ۲ تا ۷ متر است. سرش خمیده و به عصا شباهت داشته و لوله اش بدون سوراخ می باشد. صدای كرنا، خشن، گوش خراش و هراس انگیز است. در تعزیه ها از این ساز به هنگام نبرد، پیكار و تاخت و تاز اسب ها و برای ایجاد رعب، وحشت و آشوب سود می جسته اند. در ابتدای تعزیه و اعلام و فراخوانی و مبارزه خوانی هم كرنا را همراه با طبل و شیپور می نواختند.

▪ سرنا یا سورنای:

ساز بادی چوبی است مخروطی شكل. سرنای تعزیه دوزبانه و طول لوله اش تقریباً نیم متر است كه ۶ سوراخ در یك ردیف و سوراخی در عقب دارد. این ساز در بیشتر نواحی كشور، به خصوص در روستاها به كار می رود. در رقص های محلی، جشن های عروسی و احیاناً در مراسم عزاداری ماه محرم آن را همراه با دهل یا طبل می نوازند. در تعزیه خوانی ها، سورنا نواز با شیپورزن و طبال در نواختن آهنگ های غم انگیز یا نشاط بخش همراهی می كرده است.

● سازهای كوبی

▪ طبل:

سازی است كوبی و رزمی، كوچك تر از دهل و در اندازه های مختلف. تنه اش را از چوب و به شكل مخروط ناقص یا استوانه ای شكل می سازند و روی دو قاعده اش پوست می كشند. بعدها، طبل های فلزی هم ساخته شد. طبل را با دو چوب یا چوبك كه سرشان گره یا <توپوز> دارد، می نوازند. حدود تنوع صدای طبل به وسعت پوست و مخصوصاً مهارت نوازنده بستگی دارد. طبل نیز همانند شیپور، ساز اصلی و مهم تعزیه بوده است. طبل نوازها، جدا از این كه آواز تعزیه خوانان را با آواز همراهی می كنند، به هنگام سكوت یا حركت تعزیه خوانان و در فواصل آوازها با نواختن ضربات ملایم، آرام و متوالی به طبل، گذشت لحظه ها و زمان و گهگاه هم چونی حالات تعزیه خوان را مجسم می نمایند. كلاً طبل در نمایاندن تقطیع و تغییر صحنه ها در تعزیه، نقش مهم و اساسی داراست.

▪ دهل:

سازی است كوبه ای به شكل استوانه، نظیر طبل، اما بزرگ تر از آن. تنه اش از چوب و قطر دهانه اش تقریباً ۱ متر و ارتفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است. بر دو سطح دهانه آن پوست كشیده شده است. نوازندگان موقع دهل نوازی، آن را با تسمه ای كه به تنه اش وصل می باشد به گردن می آویزند.

دهل در جلوی شكم نوازنده به طور مایل قرار می گیرد و دو دهانه پوست كشیده آن به سوی پهلوی راست و چپ نوازنده است. نوازنده در دست راستش چوبی به شكل عصا، به اسم <كَجَك> و در دست چپ، تركه نازكی می گیرد و با آنها بر روی سطح پوستی دهل می كوبد. ارتفاع صدای چنین سازی، نامعین است.

▪ سنج یا صنج:

سازی است كوبی از دو صفحه یا سینی برنجی مدور كه درون آن كمی گرد است. سنج یكی از سازهای باستانی ایران بوده است كه در مراسم سوگواری های مذهبی و تعزیه به كار می آید. جهت نواختن آن، دو صفحه را به هم می كوبند یا بر هم می لغزانند. طنین سنج، آمرانه و پرقدرت می باشد. كاربرد سنج در مجالس تعزیه جنبه عمومی ندارد و بیشتر در دسته گردانی ها، نوحه خوانی ها و سینه زنی ها از آن بهره می برند.

▪ نَقّاره:

دو طبل كوچك متصل یا جدا از هم است؛ یكی بزرگ تر با صدای بم تر و دیگری كوچك تر با صدایی زیرتر. نقاره را با دو عدد تركه كه به چوب نقاره معروف است، می نوازند. گاه یك چوب با بم و چوب دیگر با زیر كار می كند و برخی اوقات هر دو چوب به بم یا به زیر می خورد. كاربرد اصلی نقاره در نقاره خانه های شهرهای بزرگ بود كه به هنگام طلوع و غروب آفتاب نقاره می زدند. افزون بر این، در مراسم دسته گردانی و عزاداری به كار می رفت. به تدریج در تعزیه خوانی ها، به ویژه در تكیه دولت و تكایای اعیانی و اشرافی هم مرسوم شد.

▪ سازهای بادی فرنگی:

همان گونه كه یادآور شدیم، از اواخر عهد ناصری چند نوع ساز بادی فرنگی هم در مجالس تعزیه باب شد، از بین آنها، ترومپت پیستون دار، بوگل و قره نی را می توان نام برد.

ترومپت پیستون دار: یكی از سازهای بادی است كه میان مردم به <شیپور> معروف است. این ساز را، همچون شیپور ساده، از مس یا برنج می سازند. ساز مورد بحث دارای سه كلید سوپاپ (پیستون) است. نوازنده، همراه با حركت لب ها و فشار دم در دهانه ترومپت و حركت انگشتان روی كلیدهای آن، با هر كلید، تعدادی از نوازهای موسیقی را تولید می كند.

به جای شیپور ساده قدیمی، از ترومپت نه تنها در تكیه دولت و تكایای اعیان و اشراف، كه در بعضی از تكیه ها و تعزیه خوانی های عمومی هم استفاده می كردند. چون ترومپت پیستون داشت، گروه نوازندگان تعزیه می توانستند پاره ای از نغمه ها، آهنگ ها و گوشه ها را با آن بنوازند. بنابراین با كاربرد ترومپت، نوعی تحول در موسیقی تعزیه پدیدار شد. نوازندگانی كه در نواختن ترومپت و بوگل پیستون دار، تبحر و ورزیدگی داشتند، در بسیاری موارد، تعزیه خوانان را در آوازخوانی همراهی می كردند و همان گوشه ها و نغمه هایی را می نواختند كه تعزیه خوان می خواند.

▪ بوگل:

سازی است فلزی و دوزبانه چون ترومپت. لوله اش كله قندی و كوتاه تر از ترومپت می باشد. بوگل دو نوع است؛ بوگل بزرگ و كوچك. تفاوت بین این دو در صداست. صدای بوگل كوچك، تیزتر از بوگل بزرگ می باشد. بوگل ساده، نظیر شیپور بود و پیستون و سوپاپ نداشت و با آن ۲ تا ۶ صوت مختلف را درمی آورند. در تعزیه ها از هر دو ساز یعنی از بوگل و ترومپت استفاده می شد، كاربرد بوگل و ترومپت پیستون دار در تعزیه، بر تنوع آهنگ ها و نغمه ها می افزود.

▪ قره نی:

سازی است بادی از دسته سازهای یك زبانه كلیددار. این ساز اقسام مختلفی دارد كه متداول ترین آنها قره نی است كه آن را از چوب می ساختند. در تعزیه خوانی های تكیه دولت و برخی از تكایای اعیانی، از قره نی نیز استفاده می شده است. در تكایا و تعزیه های عمومی معمولاً سرنا به كار برده می شد.



:: موضوعات مرتبط: هنری , مذهبی , متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1022
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : چهار شنبه 11 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

السلام علی الحسین   و 

                 علی علی ابن الحسین  و 

ما عاشق و   سرمست  حسین   از دل  و جانیم

                                    آشفتۀ    عشقیم  و   به   او    شیفتگانیم

با   نام   حسین  ابن    علی     انس     گرفتیم

                                   در  آتش   غم  سوخته    و   اشک فشانیم

داریم  به     زیر    علمش    نوحه      سرایی

                                    در   ماتم    شاه    شهدا     مرثیه خوانیم

زان روز که بر   مکتب   او      شیفته   گشتیم

                                     نالان    ز   پی   قافلۀ     عشق   روانیم

ما   را   چه    غم   از   آتش    سوزان  جهنم

                                     چون    عاشق    آقای    جوانان  جنانیم

در   کوچه   و   برزن  به  ولایش   زده   پرچم

                                      ما    تعزیه  داران    شه   تشنه   لبانیم

ای دوست   مزن   زخم   زبان  بر دل  عشاق

                                      ما   مفتخریم   و  به حسین سینه زنانیم

                                 علی اولاد الحسین  و

                                                     علی اصحاب الحسین



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 940
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

 

الف – قبل از شهادت امام حسین علیه‌السلام:
۱ – تنظیم سپاه:
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد.
 
فرماندهى بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهى بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد
 
و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وى ، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام
 
را به عروه بن قیس و فرماندهى پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى کردند.
۲ – اندرزهاى پیش از نبرد
امام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد. ولى دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه السلام بود، به هیچ صراطى مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادى پاسخ مثبت و کار ساز نمى داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزى بود. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، برخى از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت ، خود نیز بارها براى اندرز سپاه کفر پیشه دشمن ، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزى دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (۱) ولى جز تعدادى اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهى خویش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى کردند.
۳ - پشیمانى حر بن یزید

حر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید گردانید: وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهاى پیشین خود اظهار پشیمانى کرد. امام حسین علیه السلام با مهربانى تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وى استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدایت یافتنش ، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوى امام حسین علیه السلام دعوت کرد. (۲) دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین علیه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام ، براى عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر زیادى در نیروهاى دشمن به وجود آورد.
۴ – هجوم سراسرى

سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.در اندک مدتى دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت ، و آن ، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود. این سپاه اندک ، با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سستى و تردیدى در وى ملاحظه نمى شد و این روحیه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات نخستین هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى پایان مى پذیرد، ولى پس از درگیر شدن با آنان ، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان ، کار آسانى نیست .یاران امام حسین علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.(۳)
۵ - نبرد انفرادى

دشمن که از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتیجه اى نگرفته بود، به تدریج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسین علیه السلام آمده بودند، ولى در میان آنان مردان زیادى بودند که جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.گفتنى است که روى کرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام مى توانست با چندین نفر از سپاه بى انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همین امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گردید. یاران امام حسین علیه السلام یکى از دیگرى با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى کشیدند. تعدادى از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به شهادت رسیدند.

 - نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جاى آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.(۴)
۷ – شهادت سایر یاران

پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون على اکبر علیه السلام ، عباس بن على علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر یک از آنان ، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.به طورى که آن حضرت هنگامى که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد مى کرد، به یاد یاران شهید خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افکند و آنان را یارى مى طلبید و مى فرمود: اى عباس ، اى على اکبر، اى قاسم ، اى زهیر، اى حر کجایید؟
۸ – مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.آن حضرت ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیمارى سختى به سر مى برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد گروهى را به هلاکت مى رسانید.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون على اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد.در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تیر، نیزه ، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت ، در حالى که رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.
ب – پس از شهادت امام حسین علیه السلام:


۶

 

دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند که به اختصار بیان مى کنیم :
۱ - غارت خیمه ها

سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍ شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.( ۵) از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(۶)
۲ – آتش زدن خیمه ها

شمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.( ۷)
۳ - تاختن اسب بر پیکر شهیدان

عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالک .این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.(۸) این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش ، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال ۶۶ ه .ق در کوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(۹)
۴ - ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه

عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.
ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.
سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.(۱۰)

پی نوشت :

۱- لهوف سید طاووس ، ص ۱۱۴٫
۲- الارشاد، ص ۴۵۱٫
۳- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۴۹٫
۴- همان ، ص ۳۶۲٫
۵- الارشاد، ص ۴۶۸٫
۶- منتهى الامال ، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۷- لهوف سید بن طاووس ، ص ۱۵۰٫
۸- الارشاد، ص ۴۶۹ و معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۶۹٫
۹- ماهیت قیام مختار، ص ۴۵۶٫
۱۰- نک : الارشاد، ص ۴۷۰ ؛ معالم المدرستین ، ج ۳، ص ۱۷۳ و منتهى الامال ، ج ۱، ص ۴۰۱

منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام
نویسنده:سید تقی واردی


:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 789
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

الهی! تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی، و از ادراک عقل مصونی، نه مُدرَک عیونی، کارساز هر مفتونی، و شادساز هر محزونی، در حکم، بی‌چرا، و در ذات بی‌چند، و در صفات بی‌چونی.
الهی! در جلال، رحمانی، در کمال، سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی، نه کسی به تو ماند، و نه به کسی مانی، پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی.
الهی! یکتای بی‌همتایی، قیّوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفّایی، از شریک مبرّایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزّز به تاج کبریایی، مسندنشین استغنایی، به تو رسد ملک خدایی.
الهی! نام تو، ما را جواز، مهر تو، ما را جهاز، شناخت تو، ما را امان، لطف تو، ما را عیان.
الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.
یا ربّ دل پاک و جانِ‌ آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بی‌خود کن بی‌خود چو شدم زخود به خود راهم ده
الهی! از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنی، و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی، تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.
الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه، زنده بی‌تو، چون مرده زندانی است، و زنده به تو، زنده جاویدانی است.

 

الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را، زبان.
من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
الهی! گرفتار آن دردم، که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی، من در تو، چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت، من ثنای تو را نتوانم شمرد آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی.
الهی! جمال تو راست، باقی زشتند، و زاهدان مزدوران بهشتند!
در دوزخ اگر وصل تو در چنگ آید از حال بهشتیان مرا ننگ آید
ور بی‌تو به صحرای بهشتم خوانند صحرای بهشت بر دلم تنگ آید
الهی! با تو آشنا شدم، از خلایق جدا شدم و در جهان شیدا
شدم، نهان بودم؛ پیدا شدم.
الهی! چون آتش فراق داشتی، دوزخ پرآتش از چه افراشتی.

الهی! هر که تو را شناخت، هر چه غیر تو بود بینداخت.
هر کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
الهی! از کشته تو، بوی خون نیاید، و از سوخته تو، بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود.
الهی! دلی ده، که در آن آتش هوی نبود، و سینه‌ای ده، که در آن رزق
و ریا نبود.
الهی! اگر یک بار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! بر هر که داغ محبّتِ خود نهادی، خِرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی! من کیستم که تو را خواهم، چون از قیمت خود آگاهم، از هر چه می‌پندارم کمترم، و از هر دمی که می‌شمارم بدترم.
الهی! فراق، کوه را هامون
کند، هامون را جیحون کند، جیحون را پر خون کند. دانی که با این دل ضعیف، چون کند؟
الهی! اگر مستم و اگر دیوانه‌ام، از مقیمان این آستانه‌ام، آشنایی با خود ده که از کائنات بیگانه‌ام.
الهی! در سرْ آب دارم، در دلْ آتش، در ظاهرْ ناز دارم، در باطنْ خواهش، در دریایی نشستم که آن را کران نیست. به جان من، دردی است که آن را درمان نیست، دیده من بر چیزی آید که وصف آن بر زبان نیست!
پیوسته دلم دم از رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید از هر برگی بوی وفای تو زند
الهی! اگر خامم، پخته‌ام کن، و اگر پخته‌ام، سوخته‌ام کن.
الهی! مکش این چراغ افروخته را، و مسوزان این دل سوخته را، و مَدَر این پرده دوخته را، و مران این بنده آموخته را.
الهی از آن خوان که از بهر خاصان نهادی، نصیب من بینوا کو
اگر می‌فروشی، بهایش که داده و گر بی‌بها می‌دهی بخش ما کو؟
تو لاله سرخ و لولو مکنونی من مجنونم، تو لیلیّ مجنونی
تو مشتریان بابضاعت داری با مشتریان بی‌بضاعت چونی؟
ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بی‌همتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را، راهنمایی. جان ما را، صفای خود ده، و دل ما را، هوای خود ده، و چشم ما را، ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه می‌باید جُست داننده تویی هر آنچه دانی آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا ـ بدان چشم که در توانگران می‌نگرند ـ به درویشان و مسکینان نگرند.
الهی! تو کرمی و واولیتری، که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
الهی! آفریدی رایگان، و روزی دادی رایگان؛ بیامرز رایگان، که تو خدایی نه بازرگان.
من بنده عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و ضیای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی آن بیع بود، لطف و عطای تو کجاست
الهی! آنچه تو کِشتی، آب ده، و آنچه عبدالله کشت، بر آب ده.
الهی! مگوی که چه آورده‌اید که درویشانیم، و مپرس که چه کرده‌اید که رسوایانیم.
الهی! ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی! اگر عبدالله را نمی‌نگری، خود را نگر، و آبروی من پیش دشمن مبر.
الهی! عَلَمی که افراشتی، نگونسار مکن، و چون در اخر عفو خواهی کرد، در اول شرمسار مکن.
الهی! همه از تو ترسند، و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله بدی.

الهی! گر پرسی، حجّت نداریم، و اگر بسنجی، بضاعت نداریم، و اگر بسوزی طاقت نداریم.
الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم، و کرم تو از جرم من بیش است.
الهی! اگر دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم، اگر بر گناه مصرّم، اما بر یگانگی تو مُقرّم.
الهی! اگر توبه، بی‌گناهی است، پس تائب کیست؟ و اگر پشیمانی است، پس عاصی کیست؟
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! گهی به خود نگرم، گویم از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم از من بزرگوارتر کیست.
الهی! تو ما را جاهل خواندی، از جاهل جز خطا چه آید؟ تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف جز خبط چه آید؟
الهی! اگر چه بسی طاعت ندارم، اما جز تو کسی را ندارم، ای دیر خشم و زود آشتی.
الهی! همچنان بید، به خود می‌لرزم، که مباد آخر به جویی نیَرزَم.
الهی! مگو چه آورده‌ای، که رسوا شوم، و مپرس چه کرده‌ای که روسیاه شوم.
الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر، و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی! چون یتیم بی‌پدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خسته گناهم و از خویش برتاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم.
الهی! از دو دعوی به زینهارم، و از هر دو، به فضل تو فریاد خواهم: از آن که پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که بر تو حقّی دارم.
الهی! اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر عدل کنی، فضل دیگران چون باد.
الهی! ما در دنیا معصیت می‌کردیم، دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین می‌شد، و دشمن تو ابلیس شاد.
الهی! اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین شود، و دشمن تو ابلیس شاد، دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست مَنِه.
الهی! مرکب وا ایستاد، و قدم بفرسود، همراهان برفتند و این بیچاره را جز حیرت نیفزود.
الهی! همه از «حیرت» به فریادند، و من از حیرت شادم! به یک «لبّیک» درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمی‌دانستم تا لطف تو را دریازم.
خداوندا! در آتش «حیرت» آویختم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج طپش دیده، نه دل الم داغ.
الهی! می‌بینی و می‌دانی، و برآوردن، می‌توانی.
الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟
الهی! هر روز که برمی‌آید، ناکس‌ترم، و چنان که پیش می‌روم، واپس‌ترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو نواز که دیگران نتوانند.
الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون که دانستم، نتوانستم.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! اگر عالم باد گیرد، چراغ مُقبل کشته نشود، و اگر همه جهان آب گیرد، ایاغ،
مُدبر شسته نشود!
الهی! اگر به «دعا» فرمان است، قلم رفته را چه درمان است؟
الهی! ابوجهل، از کعبه می‌آید! و ابراهیم از بتخانه! کار به عنایت بود، باقی بهانه.
الهی! هر که را خواهی برافتند، گویی با دوستان تو درافتد.
الهی! «دعا» به درگاه تو لجاج است، چون دانی که بنده به چه محتاج است.
با صنع تو هر مورچه رازی دارد با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد.



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 999
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در کنار دجله  سلطان    بایزید       بود   تنها  فارغ   از  خیل مرید

ناگه   آوازی   ز  عرش کبریا       خورد بر گوشش که ای اهل ریا

آنچه داری  در میان  کهنه دلق      میل آن داری که بنمایم به خلق؟

تا   خلایق   قصد  آزارت کنند       سنگ باران بر سر  دارت کنند؟

گفت یا رب میل آن داری توهم      شمه ای از  رحمتت  سازم رقم؟

تا که خلقانت  پرستش کم  کنند      از نماز و روزه و حج رم  کنند؟

پس ندا  آمد  ز وحی   ذوالمنن      نی  ز  ما ونی ز تو رو دم مزن



:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ادبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1164
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد